یاد روزای کنکور افتادم
شاید بیشتر یاد شب هاش
یاد لحظه هایی که لحظه لحظه نزدیک تر می شدیم
شاید واسه این بود که از همه جا نا امید بودیم و می دونستیم تنها امید فقط خودشه
هرچی به کنکور نزدیک تر می شدیم حال و هوامون خودمونی تر می شد
شاید واسه همینه که ما رو همیشه در آزمایش قرار داده
واسه این که جلوش دست قلبمون رو دراز کنیم
واسه اینکه خودمونی تر شیم
با تمام سختی هاش سال خیلی قشنگی بود
یه خدا می گفتی صد تا جوابتو می داد
صد تا خدا می گم اما یه جواب هم نمی شنوم
شاید چون دیگه نمی شنوم
گرچه دیگه حتی لایق شنیدن جوابتم نیستم
اما هنوز هم خداخدا خواهم کرد